شبکه یک - 14 دی 1397

مدیران جهادی کجا رفتند؟ (در فراق "اقتصاد مقاومتی")

سالگشت تاسیس جهاد سازندگی _ در جمع وزارت جهاد _۱۳۹۲

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت دوستان عزیز. برادران و خواهران.

یکی دو نکته در باب آنچه که به نام "فرهنگ اقتصاد جهادی" و "مدیریت جهادی اقتصاد" در منابع اسلامی هست و معمولاً به آن کمتر اشاره و توجه شده، مگر در حد کلیات؛ اشاره‌ای بکنم.

قبل از آن، وقتی فرمایش این دوتا برادر جوان زحمتکش را می‌شنیدم با خودم فکر می‌کردم که چند هزار از این جوان‌ها در روستاها و در شهرستان‌ها هستند که خواستند کار بکنند و وارد کار شدند و شکست خوردند و به بن‌بست بروکراسی و قوانین غلط و مدیریت‌های غیر هوشمند برخوردند، ورشکست شدند، مأیوس شدند، رها کردند، دنبال کارهای کاذب رفتند و همین الآن، چند هزار نفر مشابه این افراد هستند که یک نفر آن‌ها وقتی اراده می‌کند یک روستای نابود شده ورشکسته را که می‌گویند دیگر کارش تمام شده است، روستایی که برای آن مجلس ختم گرفتند تبدیل می‌کنند به یک روستای نمونه در تولید. و به یاد آن فرمایش پیامبر(ص) افتادم که فرمودند «الناس معادن کمعادن ذهب و فضّه» خود مردم، معادن طلا و نقره هستند. یعنی بزرگترین معادن ثروت و قدرت برای یک جامعه، پیامبر فرمود خود انسان‌ها هستند. نیروی انسانی، معدن و منبع اصلی کار و انرژی و تلاش است. جوانانی که یک نفر آن‌ها بتوانند یک روستا را آباد کنند یک نفر آن بتواند با مشکلات زیاد به نتایج بزرگ برسد که هم این دو نفر، دو نمونه از آن‌ها بودند یک سرزمین بکر منابع زیرزمینی و روزمینی را وقتی می‌شود این‌طور آباد کرد آن وقت ایران را با این همه تنوع سرزمینی، زمین‌هایی را برای کشاورزی و دامداری و کار صنعتی با آن واقعاً می‌شود چه کار کرد؟ و این‌جا به طور خاص خلأ مدیریت جهادی درک می‌شود. من در ادامه فرمایش آقای افشار که این‌جا صحبت می‌کردند که فرهنگ دینی و انقلابی کار، فرهنگ تولید، توزیع، مصرف، وجدان کار، انضباط، نوع مواجهه با محیط زیست، نگاه اسلامی به آب، خاک، هوا. به تولید ثروت، به مال، به مدیریت عقلانی ثروت، این‌ها چیزهایی است که باید در منبرهای ما و گفتگوهای دینی ما مکرر تکرار شود و نمی‌شود. ما در مسئله ساختن کشور، سر یک دوراهی هستیم، یک دوراهی انحرافی از دو طرف و یک مسیر صحیح. دوتا پرتگاه است و راه نجات از وسط این دوتا پرتگاه دارد عبور می‌کند. یکی از آن‌ها ارجاع پسوند دینی و انقلابی به مدیریت‌ها و تلاش‌های برنامه‌ریزی نشده، غیر عقلانی است، تحت عنوان این که ما اصالت آخرتی هستیم به دنیا کاری نداریم و کسانی که گمان می‌کنند عرق ریختن در دنیا، و مهندسی کردن کار تولید و اقتصاد در دنیا، فاصله‌گیری از معنویت است. و مرزی بین اصالت دنیا و به رسمیت شناختن طبیعت قائل نیستند. فکر می‌کنند هر کس هر نوع توجهی به عقلانیت و عمل‌گرایی و نظم و طبیعت‌شناسی، مدیریت نیروها و نیروهای طبیعی، همه این‌ها به یک معنا فاصله گرفتن از معنویت و در روند سکولاریزاسیون قرار می‌گیرد و این اشتباه بزرگی است.

برای مدیریت جهادی "اخلاص" لازم است و کافی نیست. در کنار اخلاص حالا روایت آن را عرض می‌کنم عقلانیت و محاسبه، شناختن استعدادهایی مثل همین دو نفر، مدیریت این‌ها، حمایت از این‌ها، جدول‌بندی صحیح انرژی‌های طبیعی و اجتماعی و برداشتن مانع از سر راه کار و تولید، این‌ها توصیه‌های اکید اسلامی است. در روایت ما می‌فرماید یک خار و یک سنگ را از سر راه عابر و مردم برمی‌دارید صدقه است. خب صدقه بزرگ‌تر این است که شما موانع تولید را از سر راه تولیدکننده‌ها بردارید. ما چقدر دانشجوی جوان مسلمان حزب‌اللهی می‌شناسیم که در این 10- 20 سال، با اخلاص آمدند، کار سالم تولیدی بکنند، بدون دزدی، بدون رشوه، بدون پارتی‌بازی و نتوانستند. سر وام گرفتن، سر امکانات گرفتن، سر این که کدام زمین‌ها، دچار زمین‌بازی می‌شود یک جاهایی که برای کشاورزی خوب است زمین‌بازی و پارتی‌بازی و باندبازی بشود, نشود. یک جایی که زمین برای کشاورزی و زراعت خوب نیست اختصاص بدهد، پراکنده کاری‌هایی که بخشی از آن، عدم عقلانیت در مدیریت‌ها بوده و هست و بخشی از آن، مشکل در قوانین و ساختارهاست. بخشی از آن، جهادی نبودن و فرز نبودن در تصمیم‌گیری‌هاست و بخشی هم فساد است، پارتی‌بازی و باندبازی است.

خب مدیریت جهادی یک مدیریتی است که بتواند در چهار جبهه بجنگد. یعنی اگر به ما گفتند مدیریت جهادی را تعریف کنید ما می‌گوییم یک مدیریت چهار ضلعی است که در یک محاصره، در چهار جبهه می‌جنگد و پیروز می‌شود. یک ضلع آن معنویت اخلاقی است یا اخلاق معنوی است که بر اساس ناتورالیزم و اصالت طبیعت و بر اساس اصالت دنیا مدیریت نکند، و این تفاوت مهمی است بین روحیه جهادی و مدیریت جهادی با مدیریت تکنوکرات لیبرال سرمایه‌داری. اصلاً این تفاوت مهم مدیریت اسلامی و مدیریت سکولار این است که آن مدیریت را منهای معنویت و اخلاق، صرفاً با آن مدیریت هدف‌گیری می‌کند سود دنیوی را و اصالت سود دنیوی و این یکی نه، اقتصاد به علاوه اخلاق است. اصلاً اقتصاد اسلامی یعنی اقتصاد به علاوه اخلاق. این یک قید آن است. اقتصاد سکولار، اقتصاد منهای اخلاق است.

قید دوم، عدالت اجتماعی است، اقتصاد اسلامی، اقتصاد به علاوه عدالت است و اقتصاد سرمایه‌داری، اقتصاد منهای عدالت است و فقط به سود می‌اندیشد. اقتصاد اسلامی به توزیع عادلانه فرصت‌ها برای همه، شهری، روستایی، این طرف ایران، آن طرف ایران، همه جا و همه کس، هرکس امکان برای کار دارد شروع کند. و کاری نکنیم که نیرویی که با انگیزه سالم تولید کشاورزی یا دامداری و صنعت وارد عرصه می‌شود، او را مجبور کنیم بعد از ده سال یا ورشکست بشود اعلام ورشکستگی کند یا بیفتد در همین بازی‌های سیاهی که دیگران می‌افتند و سودهای خوبی هم می‌برند. یا اساساً پشیمان شود یعنی نیروی کارش را و سرمایه‌اش را از بازار تولید بیرون بکشد و بگوید مثل این که ما وارد دلال‌بازی و واردات و تجارت و... بشویم بیشتر به نفع‌مان است! در بعضی از مناطق هم این پول، می‌افتد در مسیر قاچاق مواد مخدر، قاچاق غیر مواد مخدر، خب این‌ها گاهی سودش پنجاه برابر و صد برابر است! آخر آدم باید خیلی انگیزه و تسلط بر نفس داشته باشد که تا می‌خواهد تولید بکند از هر طرف توی سرش بزنند امکان مال حرام هم به مقدار وافر هم داشته باشد و این کار را نکند. باید خیلی دین و شرف داشته باشد.

بنابراین بُعد دوم در مدیریت جهادی، اسلامی، مدیریت انقلابی، مسئله عدالت اجتماعی است که این‌ها همه در روایت ما ذکر می‌شود. عدالت در توزیع فرصت‌های کار و اشتغال و تولید؛ عدالت در توزیع و عدالت در مصرف.

بُعد سوم و جبهه سومی که باید در آن مبارزه کند مسئلة عقلانیت ابزاری است. عقلانیت ابزاری اشتراک ما با تکنوکراسی و بروکراسی است. اگر کسانی به تکنوکرات‌ها و بروکرات‌ها یا نظام تکنوکراسی و بروکراسی اِشکال می‌کنند این اِشکال روشن باشد از موضع اسلامی این اشکال، به آنچه که بروکراسی و تکنوکراسی دارد نیست، یعنی توجه به عقل ابزاری. اشکال به آنچه که ندارد است. بعضی‌ها این را متوجه نمی‌شوند فکر می‌کنند دعوای ما با تکنوکراسی، تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌ها، دعوای ما سر این است که آن‌ها می‌گویند عقل ابزاری، عقل معاش، مهندسی، برنامه‌ریزی، عقل مدیریت، ما بگوییم نخیر، این‌ها را کنار بگذار. فکر می‌کنند که مدیریت جهادی می‌خواهد توکل و زهد و اخلاص و را جایگزین عقل ابزاری بکند! این اشتباه بزرگی است، این اشتباه هم از دو طرف شده است. پس این بُعد سوم هم، بُعد عقل ابزاری است. این اشتراک ما با تکنوکرات‌ها و بروکرات‌هاست. اشکال ما با آن‌ها این نیست که چرا از عقل ابزاری استفاده درست می‌کنید اشتباه این است که چرا به عقل ابزاری اکتفا کردید؟

خب ما نظام اداری و قوانین و مدیریت‌ها، مهم‌ترین پایگاه هستند برای این که تولید کشاورزی و دامداری و صنعتی در کشور شکل بگیرد و این نیروهای سرگردانی که در نظام آموزشی ما، غالباً متأسفانه برای کار و تولید تربیت نمی‌شوند، بلکه تربیت می‌شوند برای داشتن مدرک و ارائه مدرک! که الآن این مدرک‌ها در خواستگاری‌ها به درد می‌خورد که مثلاً بگویند آقای دکتر آمده خواستگاری خانم مهندس! فعلاً کارکرد این‌ها یکی در خواستگاری‌هاست که بعدش هم به اختلاف منجر می‌شود چون می‌بینند گاهی پشت این‌ها چیزی نیست! یکی هم در سمینارها، که مثلاً اعلام می‌کنند آقای دکتر یا خانم دکتر. بیرون از سمینار و خواستگاری و مجالس این‌طوری، امروز خب ما میلیون‌ها نفر صاحب مدرک داریم، ولی خب به قول ایشان، چقدرشان برای کار تربیت شده‌اند؟ چقدرشان روحیه کار و تلاش دارند؟ مفت‌خوری، منزلت مفت اجتماعی، و راحت‌طلبی و پز و رقابت سر چیزهای نداشته و بیهود پنداشته، بحث سر این‌هاست.

ما برای گسترش اقتصاد جهادی، که هم عقل ابزاری و هم اخلاق و معنویت وارستگی است، هم عدالت اجتماعی است ما برای این‌ها تغییراتی در بعضی از نظام قوانین، نه در کلیات، در جزئیات احتیاج داریم. قوانین متناقضی که وقتی یک نیرویی می‌خواهد کار جهادی بکند مأیوس از سیستم نباشد. مثل این آقا که گفت من اصلاً باور نمی‌کردم من را دعوت کنید بیایم! خب برای چه باور نکند؟ اصلش همین‌ها هستند بقیه فرع است. کل سیستم اداری باید مقدمه‌ای باشد برای کشف و حمایت از این‌طور آدم‌ها. جای هدف و وسیله وقتی عوض می‌شود، خود وسیله، هدف می‌شود! بعد این، باید تعجب کند که چرا به این‌جا دعوت‌شان کرده‌اند. در حالی که ایشان و امثال ایشان را باید این‌جا دعوت کنند. این‌ها قهرمانان خط‌شکن این مسیر اقتصاد جهادی و اسلامی هستند. کل سیستم اداری ما باید برای این‌ها مقدمه باشد. این یکی از مشکلات بزرگ است که وقتی جای هدف و وسیله عوض می‌شود قوانین واقع‌بینانه نباشد متناقض باشد، کش‌دار و قابل سوء استفاده باشد.

من در همین اطرافیان و دوستان خودم موارد متعدد می‌شناسم که بچه‌هایی که واقعاً آمدند اشتغال کار و تولید را گرفتند، یعنی طرف آمده برای چندصدتا مهندس کار درست می‌کند، در دامداری، در کشاورزی، در صنعت، خب همه این‌ها شکست خوردند بخاطر برنامه‌ریزی‌های غلط، وعده‌های دروغ، خلف وعده‌ها، عدم ثبات قوانین، عدم ثبات مدیریت‌ها. شما بهتر می‌دانید سرمایه، ترسو است. سرمایه، شجاع نیست. سرمایه، ریسک نمی‌کند. سرمایه یک جایی را می‌خواهد که ضمانت اجرایی و قانونی داشته باشد و از آن حمایت بشود چون می‌آید که قطعاً ضرر نکند و به احتمال قوی سود کند. قانون باید این سیستم سود را عاقلانه و عادلانه مدیریت کند اما نباید وقتی یک کسی وارد صحنه اقتصاد می‌شود... ببینید ما می‌گوییم مدیریت جهادی، این درست است اما شما نباید توقع داشته باشید از نیروی ثابت اقتصاد جامعه‌ای، وارد بازار که می‌شود عملیات استشهادی بکند! یک وقت این اشتباه نشود که دیگر مدیریت جهادی است نیروی اقتصادی که وارد می‌شود این‌جا جبهه است، انتحاری و استشهادی جلو بیا. توده مردم، عقلا، عموم مردم، وقتی وارد کار بازار کشاورزی یا دامداری یا صنعت می‌شود این که برای عملیات استشهادی نمی‌آید، چنین وظیفه‌ای هم ندارد، دنبال یک لقمه نام حلال معقولی است با یک سود معقول و مشروع.

حالا روایت آن را می‌خوانم که چه روایت عجیبی است راجع به نوع نگاه به آب، خاک، هوا، حیوانات در دامداری، کشاورزی، عقل ابزاری، ببینید چقدر روی این جزئیات تأکید شده است. اصل کار، اصالت کار، مبارزه با مفت‌خوری، مبارزه با راحت‌طلبی، روایت داریم می‌فرماید اگر هیچ نیازی به کار ندارید باز باید کار کنید چون شما نیاز اقتصادی به کار ندارید اما نیاز انسانی به کار دارید. و بعد کار تو باید به درد دیگران بخورد و مشکلات اقتصادی دیگران را هم باید حل کند. یک ترکیبی از این‌ها که نیروهای جوان کشور، که اکثرشان متأسفانه برای تولید کنندگی آموزش نمی‌بینند. الآن این همه تحصیلات بالا رفته و دختر و پسر روستایی ما باسواد شدند. خب رفتند مدارک مختلف در علوم انسانی و در جاهای مختلف گرفتند، از روستایشان بلند شده رفته شهر، و بعد رفته تهران، این طرف و آن طرف، مدرکش را می‌گیرد و بعد به روستایش برمی‌گردد و می‌بیند که دیگر نمی‌تواند در روستایش بماند! اصلاً طرز فکرش و روحیاتش، برنامه‌ها، چیزهایی که دیده و کارهایی که شده، دیگر نمی‌تواند به آن سبک، زندگی کند. دیگر نمی‌تواند با یک جوان روستایی ازدواج کند. آن پسر روستایی که رفته دیگر برنمی‌گردد با این دختر ازدواج کند یا آن دختری که رفته با این پسر ازدواج کند. این‌ها معمولاً دیگر با هم ازدواج نمی‌کنند و اگر ازدواج هم بکنند گاهی زود مشکلاتی پیش می‌آید. مجموع این‌ها، تحصیلات‌شان، مدرک‌شان، کار کشاورزی، کار دامداری، فرهنگ جهادی، مسئله ازدواج، طلاق، مواد مخدر، همه این‌ها باید در یک پروژه دیده شود که چه آموزشی بدهی چه اتفاقی می‌افتد؟ چطوری آموزش بدهی چه اتفاقی می‌افتد؟ این قانونی که شما برای سیستم مثلاً دامداری یا کشاورزی نوشتی، تا نوک دماغت را دیدی، دوتا کوچه آن طرف‌تر را نمی‌بینی که این قانون چه آثاری دارد؟ در خواب، قانون نوشتن، در خواب مدیریت کردن، در اتاق در بسته... این‌ها از علائم مدیریت غیر جهادی است که یک کسی در دانشگاه مدیریت بگیرد بعد در اتاق بنشیند و در را ببندد و بنشیند قانون و برنامه بنویسد، برای آن کشاورز روستایی که دارد زیر آفتاب کار می‌کند و او می‌فهمد که چه مشکلاتی دارد و تو نمی‌فهمی، او چه مشکلاتی دارد! قانون می‌نویسی کدام زمین‌ها زراعتی است کدام زمین‌ها تجاری، کدام زمین‌ها و... ولی نمی‌دانی بر چه اساسی؟ بیرون دارد چه اتفاقی می‌افتد؟ رشته تحصیلی در دانشگاه و مدرسه تعریف می‌کنید یک چیزهایی آموزش می‌دهید که اصلاً این، به درد این نمی‌خورد.

آن روز در تاکسی نشسته بودم رانند تاکسی می‌گوید آقا من سه تا لیسانس دارم، یک لیسانس علوم سیاسی، یکی فوق لیسانس روانشناسی و... نه می‌دانم این‌ها به چه درد جامعه من می‌خورد؟ نه می‌دانم من به چه درد این جامعه می‌خورم، نه این‌ها به درد من می‌خورد! نه زندگی‌ام تأمین می‌شوم نه مشکلی از این جامعه حل می‌شود. بعد من هم که تقصیر ندارم، من دیپلم گرفتم باید بروم دانشگاه. این سیستم و شماها هستید که به ما می‌گویید بروید در این رشته‌ها درس بخوانید! من چه می‌دانم چیست. پدرم در روستا دارد بیل می‌زند زحمت‌کشی می‌کند پول دانشگاه من را درمی‌آورد، دانشگاه آزاد و اجاره خانه و هزارجور مشکلات، 6- 7 سال در غربت، گرفتاری‌ها، اوج جوانی، غریزه جنسی، تنهایی، کار، نیاز به پول، بعد از این 6- 7 سال که تازه نتیجه می‌گیری، بعد می‌بینی آخرش هیچ چیز نیست فقط دارند به تو می‌گویند آقای مهندس! خب به چه درد من می‌خورد آقای مهندس! من باید بتوانم کار کنم و زندگی‌ام تأمین بشود و تعادل زندگی‌ام حفظ شود.

یک مرتبه می‌بینید فرهنگ و اخلاق جنسی تغییر می‌کند. فرهنگ و اخلاق مدیریتی و اقتصادی تغییر می‌کند، داده‌ها و ستانده‌ها با هم تناسب ندارد. یک لحاف چهل تکه درست می‌کنی اخلاق آن به یک سمت می‌رود، صنعت آن به یک سمت می‌رود، رسانه به یک سمت می‌رود، تعلیم و تربیت به یک سمت، حوزه برای خودش کار می‌کند، سرش توی لاکش خودش هست این‌ها برای خودشان کار می‌کنند، در دانشگاه هم برای خودش مدرک می‌دهد، کارخانه هم برای خودش دارد.... البته نمی‌خواهم بگویم این‌قدر وضع بد است، خیلی جاها هم خوب است اصلاحاتی هم شده، ولی مدیریت جهادی، یعنی از جمله آن عقلانیت جامعی که بتواند هر سه چهار بُعد را با هم ببیند. یعنی وقتی یک تولید کار و کشاورزی می‌شود بفهمد نسبت این با عدالت اجتماعی چیست؟ نسبت آن با اخلاق عمومی چیست؟ نسبت آن با تولید و اشتغال چیست؟ نسبت آن با ازدواج و طلاق چیست؟ نسبت آن با مواد و مخدر و اعتیاد در فلان منطقه چیست؟ همه این‌ها به هم مربوط هستند. ممکن است یک مدیر جهاد سازندگی خودش توجه نداشته باشد که یک تصمیمی که من می‌گیرم یا استاندار، یا شهردار، یا وزیر یا وکیلی که قانون می‌نویسد خودش توجه نداشته باشد که این قانونی که الآن داری می‌نویسی، این طرز مدیریت، این نحوه توزیع ثروت، این نوع نظارت، مستقیم تو نمی‌فهمی چه ارتباطی دارد، ولی با دوتا واسطه می‌بینی در ازدواج‌ها و طلاق‌ها دخالت دارد! در بالا بردن طلاق و پایین آوردن ازدواج، این تصمیم تو، با این که یک تصمیم بانکی بوده، یا یک تصمیمی در حوزه گمرک است یا بانک است، اصلاً شما در ذهن‌تان نیست که این تأثیری در مسئله ازدواج و طلاق دارد؟ تو که نمی‌فهمی چون در اتاق در بسته داری حرف می‌زنی! ولی بیرون، این قانون یک روابط علّی وجود دارد این قانون (الف) نتیجه می‌دهد (ب)، (ب) نتیجه می‌دهد (ج)، (ج) می‌شود (د) و (د) منشأ این می‌شود که طلاق زیاد شود. چرا؟ همین فرد خودش هم نفرین می‌کند و می‌گوید خدا لعنت کند این‌هایی که باعث می‌شوند طلاق زیاد شود و... خب همه این‌ها به هم مربوط است این‌ها شبکه‌ای است. روی کاغذ علم سیاست، علم اقتصاد، علم تعلیم و تربیت از هم جداست، اما در عالم بیرون و جامعة واقعی، همه این‌ها یک چیز است و هیچ کدام از هم جدا نیست، یک منشور است از یک طرفش نگاه می‌کنی اقتصاد است از همان طرف نگاه می‌کنی تعلیم و ترتبیت و اخلاق است.

اصلاح بوروکراسی، بعضی‌ها خیال می‌کنند مسئله اداری تشریفات است، درستش کردی، کردی، نکردی هم حالا دنیا دارد می‌گذرد! کسی اگر توجه نداشته باشد نوع مدیریت کارها، نوع بوروکراسی در تشکیلات، می‌تواند کمک کند رشوه زیاد شود یا می‌تواند کمک کند و رشوه کم شود! اگر این را کسی نفهمد دیگر چه را فهمیده؟! ما بوروکراسی رشوه‌زا داریم، بوروکراسی ضدرشوه داریم. قوانینی که به احتکار کمک می‌کند و قوانینی که مانع احتکار می‌شود. دیدن این ارتباطات با هم دیگر، کار بسیار مهمی است.

در روایت می‌فرماید اگر یک کسی با یک تصمیم خود، یک فرد یا یک خانواده را به لحاظ اقتصادی و اجتماعی احیا کرد یعنی یک بیکار را صاحب کار کند، این پیش خداوند از چقدر نماز و چقدر روزه پاداشش بیشتر است. کسی که یک نفر را به قتل معنوی و روحانی برساند، نه فقط قتل جسمانی، این در روایات هست «من قتل نفساً» هرکس یک نفر بیگناه را بکشد انگار کل بشریت (هفت میلیارد) را کشته است. امام حسین(ع) در ذیل این آیه فرمودند این فقط مربوط به قتل جسم نیست بلکه از آن مهمتر قتل روحی مردم است. مثلاً اگر یک نوع مدیریت، یک نوع قانونی یا یک نوع فرهنگ‌سازی درجامعه، باعث بشود که یک نفر، یا یک خانواده‌ای مأیوس بشوند، یا با خودش بگوید من که هر کاری می‌کنم نمی‌شود همه‌اش به بن‌بست می‌خورد، این قتل است، این قتل نفس است، قتل یک خانواده است. همه این‌ها که می‌گویم روایت است. مأیوس کردن این افراد یا فردی، ناامید کردن‌شان، ضایع کردن حقوق‌شان، همین که اصلاً احساس کند من کاره‌ای نیستم و نمی‌توانم هیچ کاری بکنم. این یأس است. در روایت می‌گوید یأس از جنود شیطان است. هرکس با هر نوع برنامه، ایجاد یأس اقتصادی، یأس سیاسی، یأس اجتماعی، یأس فرهنگی در خانواده‌ها و جامعه بکند که ما دیگر از بین رفتیم، ما خراب شدیم، ما فاسد شدیم، ما بدبخت شدیم، ما دیگر درست نمی‌شویم حالا یا با زبان یا با نوع مدیریت عملی، نوع قوانین. امام(ع) فرمودند این قاتل است. چون می‌دانید وقتی یأس آمد، افسردگی می‌آید، تنبلی می‌آید، بی‌ارادگی می‌آید و هزارجور گناه و کثافت‌کاری درست می‌شود. یا مثلاً در روایت می‌فرماید بیکاری گناه است و منشأ گناه است. اگر یک، بخصوص جوانی، بیکار بماند، حتی نیاز اقتصادی ندارد سیر است، ولی بیکار بماند این بستر فساد است. در روایت ما مؤکد می‌گویند هیچ کس نباید در جامعه اسلامی بیکار و مفت‌خور باشد، همین‌طوری دور خودش راه برود و نداند که چکار کند! همه باید کار کنند. کار خانه،‌ کار بیرون، ‌کار علمی، کار اقتصادی، کار کشاورزی، کار اجتماعی، کار تربیتی. اصالت کار یک قانون اسلامی است. روایت می‌فرماید اگر صددرصد سیر شدید و هیچ نیازی به کار ندارید وظیفه شرعی شما باز هم، کار است. این نکته‌ای که می‌خواستم در مقدمه بگویم از آن صرفنظر می‌کنم.

4-5 تا تئوری در حوزه مدیریت اقتصادی است که چگونه در عین عقل ابزاری، جهادی باشد؟ 4- 5تا تئوری اقتصاد اسلامی با تئوری‌های سکولار می‌خواستم مقایسه بکنم. یک ربع 20 دقیقه‌ای وقت می‌گیرد. من از این صرفنظر می‌کنم. صلوات بفرستید من سراغ روایات می‌روم.

یک وقت عرض کردم به نظرم در همین جمع دوستان بود که پارسال گفتم، یک وقت ما داشتیم راجع به مدیریت‌های غربی و سکولار، سرمایه‌دار حرف می‌زدیم و بحث می‌کردیم و از مدیریت اسلامی دفاع می‌کردیم، یک بنده‌خدایی فکر کرد من می‌گویم که سیستم‌های اداری ما، الان صددرصد اسلامی است، سیستم‌های اداری غرب هم صددرصد ضد اسلامی است، دارم از این وضعیت موجود دفاع می‌کنم! آمد به من گفت که آقاجان من خرج خودت و خانواده‌ات را می‌دهم بیایی کشوری که من دارم زندگی می‌کنم! کشور غربی سکولار، بیا این‌جا زندگی کن تا بعد ببینی ادارات این‌ها با کسی که می‌خواهد تولید اقتصادی کند، تولید کشاورزی، صنعتی، دامداری، ببین این‌ها چطوری رفتار می‌کنند؟ 4 سال خرج خودت و خانواده‌ات با من، بعد بیزحمت صحبت کن! بعد می‌گفت من در ایران خودم و چندین نفر دیگر، صادقانه آمدیم پول‌مان را گذاشتیم که واقعاً تولید کنیم، از چپ و راست ما را می‌زنند! بعضی‌ها غیر عمدی و بعضی‌ها هم عمدی. اصلاً به قصد کشت می‌زنند. بعد گفتش که این‌جایی که من هستم، به محض این که می‌فهمند من می‌خواهم سرمایه‌ام را در کار بیاورم، و به آن‌ها می‌گویم من می‌خواهم این سرمایه را در کار تولید وارد کنم مثلاً در تولید دام، تولید تخم مرغ، کشاورزی و صنعتی وارد کنم، می‌گفت من را در ایران نگذاشتند نفس بکشم، همین بوروکراسی و اداره بازی و کاغذبازی، این را ببین و آن را ببین، این وسط آدمهای سالم‌شان به وظایف قانونی‌شان عمل می‌کنند دیگر کاری ندارند چه بلایی سر تو می‌آید! آدم‌های ناسالم‌شان هم که باج می‌خواهند!

گفت من نمی‌گویم این‌ها سالم هستند، این‌ها هرجا دستشان برسد و زورشان برسد همه کاری با تو می‌کنند! ولی یک نکته‌ای هست، سیستم تعریف شده. این حرفش واقعاً من را شرمنده کرد. گفت من وقتی وارد اداره شدم از اول، با لبخند به استقبال من آمدند، به خود من، به چشم یک سرمایه نگاه می‌کنند نه به چشم یک کسی که آمده چکار کرده، مثل این که ارباب با نوکرش در اداره‌های ما حرف می‌زنند! ایشان می‌گفت من در نهادها و اداره‌های ایران که می‌روم می‌خواهم سرمایه بگذارم به چشم نوکر به من نگاه می‌کنند. بعد من باید منت بکشم، این برای من ناز می‌آورد! خب این‌جا این‌ها منت می‌کشند من ناز می‌آورم. کدامش اسلامی است؟ گفتم آن اسلامی است. بعد گفت وارد اداره شدم بالا سر مدیر نوشته، آن‌جایی که من رفتم بالا سرش نوشته بود که حداکثر زمانی که این می‌تواند شما را معطل کند 15 دقیقه است. اگر بیش از 15 دقیقه شما را معطل کرد با این شماره تماس بگیرید! حالا این‌ها نمونه‌هایی است.

حالا ببینید روایات ما چه می‌فرمایند. امام صادق(ع) راجع به هر کاری، از ایشان راجع به کار و تولید صنعتی پرسیدند، امام(ع) فرمودند که «کُلُّ ذِی صناعَةٍ مُضطَرٌّ إلى ثلاثِ خِلالٍ یَجتَلِبُ بِها المَکسَـبَ» اولاً اصل این که از کارت سود معقول و مشروع بخواهی، یک کار اسلامی است. ما توقع نداریم که مردم با عملیات استشهادی در بازار بیایند و بگویند تو مؤمنی، نمازخوانی، بالاخره بپذیر و ریسک کن. بالاخره ایثارگر این را می‌کند اما روال اقتصاد اسلامی، نخواسته روی سود منفی و روی ضرر برنامه‌ریزی کنند بیایند. روی سود مشروع، حداقل سود هم نه،‌ یک حد متوسط سود مشروع. بله گفتند حداکثر سود و سود نامشروع نباشد. این تفاوت بازار اسلامی و غیر اسلامی است. در روایت می‌گوید بازار اسلامی سه خصوصیت دارد: قسم نمی‌خورند، دروغ نمی‌گویند، چانه نمی‌زنند. خب این یک بخشی‌اش با اخلاق و فرهنگ‌سازی درست می‌شود چون دقیقاً مشخصاً همین بازارهای ماست. امام(ع) فرمود در بازار اسلامی شیعه سوگند نمی‌خورند، دروغ کسی به کسی نمی‌گوید و چانه هم نمی‌زند. چون وقتی راست می‌گویند و قسم هم نمی‌خورند دیگر جای چانه‌زنی نیست! چون اگر چانه بزنی، معنی‌اش این است که یا ضرر کن یا دروغ می‌گویی!

خب حالا سؤال، یک بخشی از این‌ها با تربیت و فرهنگ‌سازی درست می‌شود که البته آن خیلی مهم است ولی قبول دارید یک بخش مهم آن هم، مدیریت است، نوع قانون‌گذاری، نوع نظارت بر بازار، نوع قیمت‌گذاری‌ها، این‌ها هم هست و این‌ها هم دخالت دارد، این‌ها هم باید باشد که در بازار کمک کند آدم‌های متوسط اقلاً کمتر دروغ بگویند، کمتر قسم بخورند. یک بخشی‌اش تربیت معنوی است، یک بخشی‌اش نوع قانون‌گذاری و نوع مدیریت بازار است، نوع واردات و صادرات است، نوع تکان‌های شدید قیمت است، واسطه‌گری و دلالی است. این‌ها هم تأثیر دارد که یک کسی مجبور بشود برای این که ضرر نکند قسم بخورد، قسم دروغ هم بخورد! بله به یک مؤمن مجاهد فی‌سبیل‌الله می‌گویند آقا تو اگر داری ضرر هم می‌کنی قسم دروغ نخور! خیلی خوب، او می‌گوید بله. این‌ها چند درصد مؤمنین هستند؟ یک اقلیتی هستند. اکثریت مؤمن‌ها همین مؤمن‌ها معمولی‌ها هستند، ماها هستیم، که از این گناه معمولی‌ها هر روز می‌کنیم، نماز معمولی هم می‌خوانیم! تعبیر قرآن فرمود که عمل صالح می‌کنند و مخلوط آن هم قاطی پاطی می‌کنند! ماها همه‌مان معمولاً همین‌طور هستیم. خب مردم این هستند و شما باید برای مردم معمولی برنامه بریزید که این با قانون و نوع مدیریت واردات و صادرات و قیمت‌گذاری مجبور نشود قسم بخورد. شما که نمی‌توانی مجبور به ضرر دادن کنی! خب اگر به طور طبیعی عمل کند و ضرر بدهد، این آدم معمولی است و قسم دروغ هم می‌خورد. وقتی در یک اداره بیاید و نفهمد با چه کسی باید چقدر زمان بگذارد. نفهمد این الآن پشت این میز است، با این چه باید بدهد چه باید بگیرد؟ شفاف. قانونی. در تایم مشخص. وقتی این را نفهمد، این به خودش می‌گوید که سوء ظن پیدا می‌کند. چون یک خصوصیات دیگر هم در روایت اسلامی فرمودند بازار اسلامی، حُسن ظن همه به هم است نه سوء ظن.

خب یک بخشی‌اش بخش اخلاق است. یک وقت قانون شفاف نیست و مدیریت درست صورت نمی‌گیرد بازار سوء ظن باز می‌شود. یعنی طرف توی اداره می‌آید و می‌بیند آن بنده خدایی که دارد جواب می‌دهد، مثلاً می‌گوید می‌خواهم کشاورزی، دامداری و کار کشاورزی راه بیندازم، می‌خواهم در روستان فلان کار را بکنم، بعد می‌بیند این مِس مِس می‌کند، بعد به خودش می‌گوید این رشوه می‌خواهد. خب این هم سوء ظن است از کجا می‌گویی رشوه می‌خواهد؟ شاید آن بنده خدا رفته یک چای بخورد یا یک کار ضروری برای او پیش آمده! در ذهنش می‌آید این از من رشوه می‌خواهد!

یا از آن طرف برعکسش هم هست. امام صادق(ع) فرمودند که در جامعه اسلامی، صنعت‌گری اسلامی، کارخانه‌داری اسلامی، تولید صنعت، باید چندتا خصلت در آن باشد که آن وقت می‌شود اسلامی، وگرنه غیر اسلامی است. 1) «هو یکون حاذقاً بعمله» مهارت اقتصادی و صنعتی. شرط اولی که امام صادق(ع) می‌شمارند مهارت صنعتی است. یعنی کارخانه صنعتی، کار صنعتی و تولید صنعتی دارید می کنید همین‌طور سر به هوا، غیر علمی، بی‌حساب و کتاب، ‌بدون مهارت نباشد. این یعنی آموزش نیروی کار. در آن دوره‌ای که هنوز در دنیا جامعه صنعتی نیست، صنایع تازه آمده، صنایع دستی محدود است، امام صادق(ع) دارد فرهنگ اقتصاد صنعتی را آموزش می‌دهد. این می‌شود کارخانه شیعی اسلامی، نظام مدیریت صنعتی اسلامی. اصل اول. مهارت و تخصص در کار. آموزش صحیح نیروی کار. چکار کنیم ضرر کمتر و سود بیشتر، و جنس سالم‌تر، اقتصاد کارآمدتر، مشتری بتواند به ما اعتماد کند که وقتی برچسب کارخانه ما خورد دیگر با اعتماد جنس‌مان را بخرد بگوید این نه کلاه من را برداشته نه گرانفروشی می‌کند نه جنس آشغال دارد به من می‌دهد، این مدیریت ماهر است و نیروی کارش هم ماهر است. « کُلُّ ذِی صناعَةٍ مُضطَرٌّ إلى ثلاثِ خِلالٍ یَجتَلِبُ بِها المَکسَـبَ» فرمودند مضطر است یعنی چاره‌ای جز این ندارد. یعنی این‌ها قطعیات و محکمات کار صنعتی در فرهنگ اسلامی و شیعی است. مهارت و تخصص در کار. 2) «مُعدیاً للأمانه فیه» امانتداری. امانت همین چیزی است که امروز در دنیا باعث می‌شود که کارخانه‌های بزرگ ثروتمند بشوند، کارخانه‌های ضعیف ورشکست شوند. امانت؛ امانت در چه؟ امانت در محصول. یعنی مطمئن باشی ماشینی که من به تو تحویل می‌دهم، قطعه‌ای که به تو تحویل می‌دهم این حداکثر مهارت تخصص فنی در آن رعایت شده و غش هم در آن نزدم. و لذا وقتی یک قیمتی به تو می‌گویم این قیمت واقعی آن است و نمی‌خواهم کلاه تو را بردارم، دیگر چانه نزن و بحث نکن! امانت. امانتداری در پول، امانتداری در کالا، و امانت در کار. این‌ها سه شرط مهم اقتصاد صنعتی از منظر مدیریت جهادی و اسلامی است. 3) «مستمیل لِمَن استَعلَمه» رابطه انسانی بین کارگر و کارفرما. رابطه عاطفی و اخلاقی مدیر و کارمندش. این عین ترجمه روایت امام صادق(ع) است. مدیریت جهادی، یعنی تلاش جهادی. من در اتاقم زیر سایه، زیر کولر نمی‌شنیم برای کشاورزی و دامداری و... تصمیم بگیرم. بلند شو برو در بیابان... همین‌طور که در زمان جنگ گفتند که اگر قرار بود کولر قرارگاه در اهواز بنشینی و به بسیجی دستور بدهی، برادران حمله کنید یا زهرا، آن هم می‌گفت یا زینب از آن طرف برمی‌گشت! این‌طوری نبود که. این برونسی، و بقیه دیگر، می‌آمدند جلوتر از ما. بچه‌های بسیجی که وقتی می‌ترسید می‌خواست برود عقب می‌دید او جلوتر ایستاده است. جهادی، که شما خودتان جهادی هستید این را در دهه اول دیدید که این‌طوری عمل شد. الآن هم موج قوی در دانشجوها و طلبه‌های ما با همان عشق و علاقه است که فقط تابستان‌ها برنامه‌ریزی می‌شود. این خودش باید نهادسازی بشود. این می‌تواند کشور را نجات بدهد. یکی تلاش جهادی، یعنی زیر آفتاب، خط مقدم، کنار عملة روزمزد، ببینید همان‌جا در صحنه چه می‌گذرد؟ نه در قرارگاه بنشینید بگویید به نظر من این‌جوری است!

یکی از عملیات‌ها بود، یک جایی یک بنده خدایی نقشه را گذاشته بود، زمان عملیات رمضان. چوبش را گذاشت روی نقشه و این‌طوری کرد گفت برادرها این‌طوری می‌رویم بعد این‌جوری می‌رویم فلان... بعد یکی از بچه‌ها که همان‌جا خودش گشت شناسایی بود، گفت این این‌طوری رو که بردی، خیلی جلو بردی! چون با چوب این‌جوری که کردی، مثلاً سه سانت بود، ولی آن‌جا سه چهار کیلومتر است که هر صدمترش مانع است! این خط کش را یک کم با احتیاط جلو ببر! چون تو خودت آن‌جا... خب او نیروی عملیاتی بود و این نیروی قرارگاهی بود. این در ستاد روی نقشه، کالک نگاه می‌کرد، او خودش در خط بود. گفت این خط‌کش را خیلی جلو بردی! بی‌زحمت یک کم با احتیاط‌تر ببر چون این‌جا ما هر صد قدم، باید صدتا شهید بدهیم تا جلو برویم. خب مدیریت هم همین‌طور است، تو باید بفهمی در کارخانه‌ات بین کارفرما و کارگر چه خبر است؟ در همین روستایی که همین آقا می‌گوید چه خبر است؟

اصلاً در روایتی داریم، که این روایت هم در بحث اقتصاد خیلی مهم است امام می‌فرمایند که اگر می‌خواهید کارتان به لحاظ دنیوی و اخروی موفق بشود خودتان را جای طرف بگذارید. مدیر باید خودش را جای این جوان روستایی بگذارد که می‌خواهد از صفر شروع کند. ببیند اگر جای او باشد با چه مشکلاتی برخورد می‌کند؟ در اتاق نشین با تخیّل حرف بزن! این درست مثل یک لوله‌کشی است که ممکن است ده جای آن نشتی داشته باشد! باید بروی از همان منبع تا نهایت این لوله را سیر کنی ببینی کجاهای آن سوراخ است و نشتی دارد؟ آن سوراخ را باید درست کنی. از دور از روی نقشه همین‌طوری بگویی فکر نکنم این لوله مشکل داشته باشد، این لوله در نقشه سالم است آن‌جا مشگل دارد.

  1. حضور در صحنه، تلاش جهادی. 2) عقلانیت ابزاری و مهارت دقیق در کار. 3) اخلاق و معنویت. این تفاوت کار جهادی ما با تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌هاست. 4) عدالت. یک بچه بااستعداد شهرستانی باید بتواند از سرمایه‌ها و امکانات همان‌طوری استفاده بکند که یک تهران‌نشین متصل به بوروکراسی و تکنوکراسی استفاده می‌کند.

این سه چهارتا قید مهم است. همین سه‌تا نکته‌ای که در روایت امام صادق(ع) ملاحظه کردید، فرهنگ جهادی در مدیریت صنعت، البته فقط این‌ها نیست چیزهای دیگر هم هست. فرمودند ممکن است یک کسی بگوید که این‌ها ک مفاهیم دینی نیست، این‌ها که مفاهیم عقلایی و تجربی و سود دنیوی است؟ امام صادق(ع) می‌گویند دنیای ما از آخرت‌مان جدا نیست. اگر می‌خواهید اخروی باشد باید این ابعاد را هم رعایت کنید. 1) آموزش صحیح کار، مدیریت و نیروی کار، مهارت و تخصص. 2) امانت در کار، خیانت نباید بشود. اگر گفتی در این محصول، این قدر درصد از فلان عنصر است این‌قدر از فلان، باید عیناً همان طور باشد اگر نوع ترکیب محصولت را دروغ بنویسی، در فاکتور و قراردادهایی که می‌نویسید دروغ بنویسید، اگر به دروغ پشت جنس مشخصه جنس را بنویسی، این خلاف امانت است. امام صادق(ع) فرمود این صنعت اسلامی نیست. و 3) که می‌خواستم این را توضیح بیشتری بدهم رابطه انسانی بین کارگر و کارفرما، بین مدیر و نیروی تخصصی‌اش، بین ارباب رجوع با مدیریت‌ها، روابط انسانی و عاطفی. تعبیر امام صادق(ع) این است «مستمیلاً لمن استعمله». «مستمیل» یعنی تمایل عاطفی. یعنی رابطه مدیر با کارمند، ادارات حکومتی با مردم و کارگر و کارفرما. رابطه این‌ها رابطه خشک فقط اقتصادی و قانونی نباید باشد. «مستمیل» یعنی تمایل قلبی. یعنی رابطه انسانی، قلبی، عاطفی. یعنی روح برادری باید در همان کار صنعتی حاکم باشد. حالا به شما بگویم آن‌هایی که اصلاً به آخرت هم معتقد نیستند الآن به این اصل رسیدند. شما می‌دانید یک تفاوت بین سرمایه‌داری ژاپنی با سرمایه‌داری غربی در همین قضیه بود. البته آن وقت‌ها که این حرف‌ها را می‌زدند الآن که در کل جهان سرمایه‌داری گرفتار صدها بحران است و خودش را هم نمی‌تواند سر پا نگه دارد. ولی اگر یادتان باشد 30- 40 سال پیش، 50 سال پیش، همه جا ژاپن شده بود ضرب‌المثل تلاش و سرعت و دقت و نظم. خب همه این‌ها هم واقعاً بود. الآن دارند ورشکست می‌شوند و به آخر خط رسیده‌اند! ولیکن آن زمانی که بود این واقعیت بود. می‌گفتند تفاوت مدیریت ژاپنی با مدیریت سرمایه‌داری غربی این است که این‌جا کارگر و کارفرما مدیر کارخانه و نیروهای کارش مثل دوتا رفیق و برادر بودند به عنوان یک خانواده حساب می‌شدند عضو خانواده بودند. می‌دانید رسم بود اگر دارد یک کارخانه‌ای آن‌جا ورشکست می‌شود رئیس کارخانه اول برای تمام کارگرانش باید خودش کار پیدا می‌کرد، از یک سال قبل که می‌خواهد کارخانه را ببندد. که مثلاً من 5 هزار کارگر دارم این‌ها کجا بروند؟ برای این‌ها کار پیدا کند و بعد اعلام ورشکستگی کند. این همان اخلاق اسلامی است البته آن‌ها به قصد آخرت این کار را نمی‌کردند، به قصد دنیای‌شان می‌کردند خب نان دنیای‌شان را هم می‌بردند.

امام صادق(ع) می‌فرمایند در کارگر در کارخانه اسلامی نباید احساس کند که من ابزار هستم، من با این دسته بیل برای کارفرمایم فرقی ندارم و فقط به من نگاه ابزاری دارد! می‌خواهد فقط از من کار بکشد سود خودش را ببرد و هر وقت هم من را نخواست با اردنگی من را بیرون بیندازد، برایش مهم نیست من ورشکست بشوم نشوم، بچه‌ام معتاد بشود نشود، چهارتا دختر دارم می‌توانم این‌ها را عروس کنم یا هر چهارتای آن در خانه‌ام ماندند نمی‌توانم عروس بکنم، من اجاره خانه دارم یا ندارم! این کاری به این کارها ندارد این می‌خواهد سود کند. این می‌شود صنعت غیر اسلامی.

در اسلامی آن، می‌گوید رئیس کارخانه و کارگر آن سر یک سفره بنشینند. این‌ها که می‌گویم همه‌اش در روایت آمده است، می‌فرماید رئیس و کارگر آن سر یک سفره بنشینند. یک جور غذا بخورند. اگر برای خودت برنامه‌ریزی می‌کنی که تابستان کنار دریا بروی، باید برای کارگرت هم کمک کنی و یک زمینه‌ای برای یک تفریحی و استراحتی داشته باشد. نمی‌گویم همه مثل هم صددرصد باشند نمی‌شود. ولی امکانش هست.

این هم تعبیر دیگر امام صادق(ع). فرمودند مدیریت جهادی،کارجهادی، رعایت مهارت، تخصص، 2) امانت. که امانت نبود، می‌دانید کسی به کسی اعتماد ندارد. و اگر در اقتصاد اعتماد نباشد اقتصاد شکست می‌خورد. رکن اقتصاد، اعتماد است، اعتماد بوجود نمی‌آید مگر با امانتداری. این امانتداری هم فایده اخروی دارد و هم دنیوی. آن‌هایی که آخرت را قبول ندارد دنیوی آن را عمل کردند و سود آن را برده‌اند. ما که می‌‌گوییم آخرت را قبول داریم دنیا و آخرت هر دویش را این‌طوری ببینیم. و 3) رابطه انسانی و عاطفی و برادری بین اداره و ارباب رجوع. بین کارگر و کارفرما. بین مدیر و نیروی آن.

یک روایت دیگر از رسول خدا(ص) که فرمودند «وَیْلٌ لِصُنَّاعِ أُمَّتِی مِنَ الْیَوْمِ وَ غَدٍ» وای بر صنعتگران امت من، این‌هایی که در کارها و تولیدات صنعتی هستند، از چه؟ «مِنَ الْیَوْمِ وَ غَدٍ» یعنی از امروز و فردا کردن! این امروز و فردا کردن یعنی یک سیستم صنعتی و مدیریت، حالا کشاورزی، دامداری و صنعتی، فرق نمی‌کند. پیامبر(ص) در مورد صنعت گفتند، مدیریت تنبل، مدیریتی که مدام امروز و فردا می‌کند، فرمودند وای بر امت من، از صنعتگرانی که ارزش زمان را نمی‌فهمند. می‌گوید حالا امروز نشد حالا دو ماه دیگر درستش می‌کنیم! پیامبر(ص) می‌فرماید در امت من باید زمان مهم باشد. امت اسلام، باید برایش گذر ثانیه‌ها و دقیقه‌ها مهم باشد. زمان در کار صنعت و اقتصاد مهم است. این هم رکن دیگر مدیریت جهادی. دقت در سرعت عمل، ضمن رعایت مهارت و امانت. خب ما تا حالا 4 تای آن را در روایات عرض کردم، 4 تا اصل که در مدیریت جهادی، حالا بعضی‌ها می‌گویند آن زمان صنعت نبوده این‌ها برای کشاورزی و دامداری است! من مخصوصاً روایاتی را خواندم که مخصوص صنعت است اصلاً کلمه صنعت و صنعتگر در آن هست چه برسد به دامداری و کشاورزی. پس مدیریت جهادی در حوزه دام، کشاورزی، صنعت و هر حوزه دیگری. 4تا خصلت آن را بر اساس روایات عرض کردیم. 1) مهارت و آموزش. کیفیت فنی و علمی بودن کار و مدیریت، تخصص دقیق در آن کار. تصمیم برای کشاورزی برای آبیاری، برای محیط زیست، برای دامداری، برای کارخانه صنعت می‌گیرید باید متخصص در آن فن باشید و بفهمید واردات و صادرات چطوری است و چه تأثیری می‌گذارد؟ قیمت‌ها چگونه باشد و چگونه نباشد؟ تورم چه تأثیری دارد؟ مسئله اشتغال و... اصل 2) امانتداری. طوری برنامه‌ریزی کنیم که کشاورزی، دامداری و صنعت ما و مدیریت‌های ما، اصل و پایگاه‌هاشان امانت باشد. می‌دانید علامت امانت چیست؟ وقتی مردم به ما و شما اعتماد می‌کنند این می‌شود امانت. (45:00) آن‌ها باید بگویند که شما امانتدار هستید یا نه؟ کسی نمی‌تواند بگوید من امانتدار هستم ولی شما نمی‌فهمید من امانتدارم. اصلاً تو امانتدار نیستی مگر همه بفهمند. چون علامت این که تو را امانتدار می‌دانند این است که به تو، به قول تو، به وعده تو و برنامه‌ای که می‌ریزی اعتماد کنند. وقتی که می‌گویی تا دو سال دیگر این کار را می‌کنم و... مثلاً در این روستاها در آبیاری، در دامداری، در صنعت، این شهر این‌طوری بشود این را اولاً باید با حساب و کتاب حرف بزنی همین‌طوری روی هوا حرف نزن، با دقت و مهارت صحبت کن. ثانیاً باید امانتدار باشی. باید کشاورز و روستایی و کارگر و مهندس و این جوان‌ها را که از دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل می‌شوند و سرگردان هستند، این‌ها همه باید بفهمند روی قانونت، روی سخنرانی‌ات، روی حرفت حساب بکنند یا نکنند؟ قوانین متناقض جلوی پای مردم نگذارید. یک قانونت می‌گوید برو، قانون بعدی می‌گوید نرو! یک قانون می‌گوید بفرما، یک قانون دیگر می‌گوید حالا که فرمودی چند ماه بعد می‌گوید غلط کردی آمدی. خب این‌ها تناقض‌های ساختارها و مدیریت‌هاست.

3) علاقمندی، رابطه دوستی و برادری بین دو طرف. هیچ کدام نباید احساس کنند که این دارد از من سواری می‌گیرد و دارد من را استثمار می‌کند چنانکه کارفرما هم نباید احساس کند که این کارگر دارد کلاه من را برمی‌دارد! من دارم به تو پول می‌دهم که این کار را انجام بدهی، چرا کارت را درست انجام نمی‌دهی! رابطه عاطفی باید دوطرفه باشد. تعبیر بعدی از رسول خدا(ص) و چهارمین شرط چه بود؟ 4) سرعت عمل. دقت که در همان مهارت بود. ولی سرعت، همین کاری که امروز می‌توانی انجام بدهی و مشکل یک دامدار و کشاورز را حل کنی، باید همین امروز انجام دهی، فردا نباید انجام بدهی.

یک روایتی از امیرالمؤمنین(ع) دیدم، فرمودند کسی که امروز کاری را باید انجام بدهد، صبح بتواند و بگوید عصر، امروز بتواند و بگوید فردا، این آدم بی‌تقواست، اصلاً مسلمان نیست. مشکل یک کسی را بتواند حل کند و نکند، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید در دین او مشکل است. ولو این که عبادات مذهبی را انجام دهد.

من می‌خواهم پیشنهاد کنم این روایت پیامبر(ص) را سر در کارخانه‌ها و این اداره‌های مربوط به صنعت بنویسند. کوتاه هم هست. «ویلٌ للصُناع امّتی من الیوم و غد» وای بر صنعتگران، مدیریت صنعتی، قانون‌گذاران صنعت، و خود صنعتگران، کارفرما و کارگر؛ وای بر جامعه صنعتی امت من از امروز و فردا کردن! سریع، نجبنید و آن کار را به دقت و به موقع انجام ندهید و مشکل را حل نکنید. چون بحث صنعت کردم، این راجع به اهمیت صنعت هم عرض کنم.

یکی هم در حوزه صنعت، مسئله جنس مخلوط به مردم ندادن است که به همان بحث امانتداری مربوط می‌شود ولی این دقت در مصداق است. این روایت را عنایت بفرمایید. روایت این است می‌گوید آردفروشی آمد پیش امام صادق(ع)، حضرت به او فرمودند که آردفروش مسلمان هستی یا غیر مسلمانی؟ گفت من مسلمانم ولی دیگر آردفروش اسلامی و غیر اسلامی چیست؟ آردفروشی هم مگر اسلامی و غیر اسلامی دارد؟ فرمودند بله دارد. گفت چطور؟ - حالا این را در مورد آرد گفتند ولی این در مورد همه چیز صدق می‌کند فرمودند که یعنی در کار صنعت، مدیریت، تجارت، واردات، صادرات، «إیّاک و غش» فرمودند ما یک خط قرمز در آردفروشی اسلامی یا هر تجارت اسلامی داریم. این خط قرمز ماست، پایت را آن طرف این خط بگذاری تو آردفروش مسلمان و تاجر مسلمان نیستی. یک خط قرمز «غش» است. قاطی کردن محصولات و کلاه طرف را برداشتن. جنس آشغال را به اسم جنس خوب دادن. می‌گویی تاریخش این است ولی جنس تاریخ دیگر را به او می‌دهی. مثلاً می‌گویی این پارچه از این نخ درست شده ولی از نخ دیگری درست شده است. همه این‌ها. می‌گویی این گوسفند برای فلان مدل است، سنش این‌قدر است، این مواد را مصرف کرده، درحالی که این کار را نکردی. می‌گویی ما برای بهداشت گوسفندان شما این کار را می‌کنیم در حالی که نمی‌خواهی بکنی! حتی در روایت از پیامبر(ص) نقل شده که حتی به حیوان حق ندارید دروغ بگویید. روایت داریم به حیوان دروغ بگویید جهنمی هستید. گفتند مگر به حیوان دروغ می‌گویند؟ فرمودند اگر علف جلوی دهان حیوان بگیری، مثلاً می‌خواهی او را از طویله بیرون بکشی، علوفه جلوی او می‌گیری که بیرون بیاید ولی برنامه‌ات این است که بهش ندهی، پیامبر(ص) فرمودند خائن هستی و روز قیامت بازخواست خواهی شد و به حق این حیوان تجاوز کردی. چون این حیوان به تو اعتماد کرد. چون وقتی که تو جلوی او علف می‌گیری (50:00) داری به او وعده می‌دهی، و او فهمید تو به او وعده دادی و به تو اعتماد کرد. آ‌مد بیرون و بهش ندادی. پیامبر(ص) فرمود مسلمان نیستی و روز قیامت من تو را شفاعت نمی‌کنم. کسی که جلوی حیوان علف بگیرد و بهش ندهد، یعنی به حیوان دروغ بگوید پیامبر(ص) فرمود مشمول شفاعت من نیست حالا چه برسد به انسان.

فرمودند خط قرمز ما در تجارت و صنعت و تولید ثروت در دامداری، کشاورزی، صنعت، خط قرمز ما این است 1) غش. مخلوط نکردن اجناس و کالاها و کلاه خریدار را برنداشتن. هرکس بفریبد انسانی را در معامله ولو طرفش مسلمان نباشد، فرمودند خط قرمز ما در تجارت و صنعت، در کشاورزی، دامداری و هر چیزی. بعد فرمودند حتی لازم نیست طرفت مسلمان باشد حتی غیر مسلمان. چون بعضی‌ها می‌گویند حالا یک جنسی را به خارجی‌ها قالب کنیم عیبی ندارد! می‌فرماید خارجی داخلی ندارد. اگر جنسی از دست مسلمانی به دست کسی ولو غیر مسلمان می‌رسد این جنس باید سالم و درست باشد. حالا شما همین انضباط و وجدان کاری و اقتصادی را که فرمودند، دروغ در کار باشد، برچسب الکی روی جنس زدن، غش در معامله. امام صادق(ع) فرمودند هر نوع تجارت و صنعت و تولید ثروت، توزیع ثروت، معامله و تجارت، ولو با غیر مسلمان، با خارجی اگر در آن خیانت باشد و داری کسی را فریب می‌دهی این تجارت اسلامی نیست و فرمودند کسی که انسانی را فریب بدهد در صنعت و اقتصاد و تجارت، در مالش فریب خواهد خورد. در همان چاهی که برای دیگران می‌کَنی، در همان چاه خواهی افتاد و دیگران هم همان کار را با تو خواهند کرد. بعد یک مرتبه می‌بینی کل جامعه را گند زدی! تو در رشته صنف خودت، می‌گویی من در صنف خودم کلاه سه نفر را برمی‌دارم بعد فکر می‌کنی تمام شد! امام(ع) می‌فرماید اولاً آخرت تو گیر است و ایمانت در خطر است. ثانیاً تو کل بازار را گند زدی برای این که تو داری به بقیه هم تعلیم می‌دهی و تشویق‌شان می‌کنی که ببینید این‌طوری عمل کنید! بعد فرمودند نتیجه‌اش این است که اولاً کاری که با دیگران کردی با خودت خواهند کرد. این سریع‌ترین نتیجه‌ای است که خواهی گرفت. یعنی در کل جامعه، تصاعدی کلاهبرداری بالا می‌رود. جنس قلابی به دادن. « فَإِنَّ مَنْ غَشَّ غُشَّ فِی مَالِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ غُشَّ فِی أَهْلِهِ» - این جالب‌تر است فرمودند اگر هم در کار اقتصاد، بعد هم کلاً تجارت را تعطیل کنی و بروی دنبال یک کار دیگری، باز هم دامن تو را خواهد گرفت! چون تو کلاه انسان‌ها را برداشتی. اگر در اقتصاد کلاهت را برندارند بعد در خانواده‌ات کلاهت را برمی‌دارند! دامادی برایت پیدا می‌شود که کلاهت را برمی‌دارد. عروسی برایت پیدا می‌شود که وقتی دارند با هم حرف می‌زنند یک چیزهایی می‌گویند وقتی که می‌روند یک چیزهای دیگری می‌شود. این هم غش در ازدواج و در نکاح است.

فرمودند این بلا را سر بقیه دربیاورید، بدانید تسلسلی کل اقتصاد و بازارتان آلوده به این مسئله می‌شود، همه به هم دروغ می‌گویید و کسی به کسی اعتماد نمی‌کند. و قسم دروغ می‌خورید. در مال هم نباشد در زندگی شخصی و خانوادگی، این بلا یک جور دیگر سرت می‌آید. این 4 تا روایت، از هزاران روایت در این باب، که بحث سبک زندگی و سبک مدیریت جهادی، این‌هاست.

می‌خواستم عرض کنم مدیریت جهادی اخلاص، فداکاری، تلاش جهادی و زیر آفتاب و در خط مقدم تولید، کنار آن تولید کننده جزء بودن و فهمیدن مشکلات او، یک بُعد آن است. یک بُعد اخلاق و معنویت است، تقواست و برای خدا بودن است. و یک بُعد دیگر هم عدالت اجتماعی و رعایت حقوق متقابل است. حقوق کارفرما را ببین، حقوق کارگر را هم ببین، حقوق ارباب رجوع را هم ببین.

این که پیامبر(ص) فرمودند امروز و فردا نکنید، روایت دارد اگر برای رفع حاجت و رفع نیاز یک ارباب رجوع (مردم) یک مشکل‌شان را می‌توانی حل کنی، نکنی، چه عذابی خواهید شد و از آن طرف هم دارد که این‌ها برای مدیریت جهادی تشویق خوبی است می‌گویند که اگر مشکل یک خانواده را، یک خانواده‌ای یک باغچه‌ای دارد می‌خواهد کمکش کنی، در سمپاشی و... فرمود اگر کسی، مدیریتی، مشکل یک خانواده را حل کند و این‌ها را از ورشکستگی و از ضرر نجات بدهد، مثل این است که چقدر سال در مسجدالحرام اعتکاف کند، روزها روزه، و شب‌ها تا صبح نماز شب بخواند. یعنی همه این کارها جنبه عبادی دارد و هیچ کدامش را نباید کوچک شمرد.

والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته


هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha